از وقتی که آن غبار خاکستری ناشی از دوست داشتنت از قلب و ذهنم رخت برکنده , زندگی و اتفاقاتش هم رنگیتر و چالشی تر شده اند . گاهی به این می اندیشم آنهمه دوست داشتن و نفرتی که در مقابلش بود چه شد؟؟ منکر روزهایی که دیوانه وار دوستت داشتم یا حتی روزهایی که مالیخولیایی وارانه ازت بیزار بودم ,نیستم. ولی باور کن , باور نمیکردم روزی برسد که این چنین یک بی همه چیز ساکن باشی در گذشته ام. و حتی باورم نمیشد که از نبودنت راضی باشم و حتی.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت